چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

این جا تاریکی نیاز است

دلم پیاده روی می خواهد.نه از این قدم زدن های اجباری برای طی کردن مسیری و رسیدن به مقصدی معلوم.

دلم پیاده روی می خواهد به هدف بی هدف خودش.آن هم نه روز که خیابان ها شلوغ است و پر است از آدم هایی که نمی خواهی ببینیشان و حرفهایشان را بشنوی که چه ها راجع به قیافه و لباست می گویند و پچ پچ می کنند.

می خواهم قدم بزنم.وقتی همه خوابند.وقتی هیچ صدایی نیست جز خش خش جاروی دسته بلند  و ویراژ گاه به گاه با سرعت زیاد.

می خواهم بدوم.در ساحل روی شن های نرمش که زیر پاهایم جا می اندازند، نه زیر نور ماه که این روزها کلیشه ای شده است.می خواهم غرق شوم در تاریکی مطلق، و بدوم.

می خواهم فرار کنم؛

بدوم و فراموش کنم خیلی چیزها را.خیلی آدم ها را.خیلی دوست ها را.خیلی نادوست ها را.


http://s1.picofile.com/file/7481971391/%D8%B4%D8%B3%DB%8C%D8%A8.jpg

عکس:حمیدرضا بهنام فر

نظرات 3 + ارسال نظر
مرتضا نیک یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 21:09


دلم یه پیاده روی میخواد که آخرش معلوم نباشه به کجا می رسه
با کلی خوردنی موردنی توی راه . با دمپایی

آره.
منم می خوام.

حسن اکبرنژاد دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 http://www.hakbarnejad.blogfa.com

از پیاده روی که حرف می زنم، از چه حرف می زنم!

ادریس دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:38 http://abi-sourati.blogsky.com

پیاده روهاش به صف... حرکت می کنیم!

قدم رو!
حرکت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد