چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

هنر نفهمیدن

درد ما چیست؟

تفاوت ایدئولوژی بین نسل های مختلف؟گمون نکنم.متاسفانه ما آدم ها باور داریم راهی که خودمان انتخاب کرده ایم، درست ترین راه ممکن برای زندگی کردن است،هر چقدر هم که دیگران ِناموافق نقدمان کنند و بدتر از آن نصیحت،توفیر چندانی ندارد.مگر می شود یک ذهن را که ارزش ها و هنجارهایش را خیلی قبل تر از این دخالت های شما مشخص کرده با بحث و دعوا و سرزنش فریفت؟گول زد؟

آدم ها آن قدرها هم تغییر نمی کنند. تغییرات ذائقه و انتخاب کتاب و نوع موسیقی و فیلم را نمی گویم.تغییر بنیادی و اساسی که همه ی باورهای گذشته را دگرگون کند، بیشتر از یکی دو بار برای هر آدمی اتفاق نمی افتد.

چرا به جای صرف انرژی برای متقاعد کردن دیگران،فقط برایشان از خطرهای احتمالی ای که ممکن است پیش بیاید نمی گوییم و آرزوی کامیابی نمی کنیم تا این قضیه برود پی کارش و هر بار دوباره خودش را وسط نیندازد؟

نهایت تاثیری که می شود روی آدم ها گذاشت ،تغییر دادن اندک اندک ِباورهای خودش است،با دلایل منطقی و البته احساسی.روی حرفهای آدم های ۱۰۰٪ منطقی نمی شود حساب کرد،برای تلاش برای تغییر دادن باورهای دیگران باید احساس داشته باشید که بتوانید جای او فکر کنید،حس کنید و نخست،شما بفهمیدش،اگر درک کردید و احسای کردید و فهمیدید چه می گوید که نیازی به تغییر دادنش نیست.

ما از نفهمیدن ها ضربه می خوریم.مهم نیست که غریبه ها تو را نفهمند،حتا آشناها هم.ولی همیشه آدم هایی هستند که تعدادشان به تعداد تاپ تن کتاب هایت هم نمی رسد،ولی حاضری همه ی کسانی که غریبه اند و تو را می فهمند و حتا تحسینت هم می کنند را یک جا بدهی و به جایش یکی از آن مخالف های تاپ تن ات را ببینی که فقط دیگر مخالف نیست؟حتا لبخند رضایت و همراهی هم پیشکش.

این تاپ تن ها آدم های خطرناکی هستند.قدرت های عجیبی دارند،می توانند با یک نگاه یا سکوت یا لبخند همه ی حال و هوایت را عوض کنند.حال بدت را خوب کنند و حال خوبت را ملول.

این آدم های دوست داشتنی خطرناک که جانت برایشان در می رود،گاهی چه مستبد می شوند.


پ.ن:امروز آن قدر خوب بود که می تونست یک پست وبلاگ خیلی شاد داشته باشه.



نظرات 3 + ارسال نظر
پگاه شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 http://pegahn.blogsky.com/

من تاب تن های زندگیمون رو دوست دارم. هیچوقت هم مهم نبوده کامل بفهمندم. وقتی جز اون دسته قرار گرفتند حتمن یه چیزای مشترکی بوده و خب در هر کدومشون این مشترکاتم فرق داره. یعنی شاید اونا اینقدر تفاوت داشته باشن با هم که تنها نقطه مشترکشون دوستی با من باشه ولی همون برای من خوبه.
مهم نیست باور دیگران و حتی باور ما ؛ فقط باید لذت برد از این باورهای شخصی. پس به مخالف دیروزی که امروز موافقت است اهمیت نده و حتی دنبالش هم نباش .
مطلبت عالی بود ماندانا. ایده ش رو دوست داشتم بسیار.

منم دوسشون دارم،همینه که کارو سخت می کنه.
مرسی از توجه ات پگاه جان

ادریس شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:38 http://abi-sourati.blogsky.cim

بزرگترین مشکل ما اینه که هیچ تلاشی برای «شناخت» منطق همدیگه نمی کنیم.گاهی حتی شناخت کافی بر منطق خودمون هم نداریم،فقط تعصب بی جا. من فقط منطق خودم رو قبول دارم و هر منطقی غیر از منطق خودم رو بی منطقی می دونم؛دیگری به این شکل و نفر بعد و تا همه.
کاش قبل از مخالفت،در صدد شناخت بهتر و بیشتر همدیگه باشیم...

حرف منم همینه ادریس.این تاپ تن حتا نمی خان بفهمن من چی دارم می گم.

ماهی بالی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 http://mahibali.blogsky.com

آل
معرفی گروه تازه هنرمندان نمایش نامه نویس شمال هرمزگان در وبلاگ ماهی بالی

خیلی هم خوب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد