چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

وقتی بیدار شم

از آخرین باری که بی دلیل زود بیدار می شد،انگار سال ها گذشته بود. فکر کرد :امروز باید خوب باشه،شایدم خیلی خوب باشه.و چای خشک را توی قوری ریخت. از پنجره ی آشپزخانه حیات همسایه را نگاه کرد. درخت انبه مثل همیشه بود. نان ها را توی تستر گذاشت و پشت میز نشست.به ناخن های بدون لاک و نامرتبش نگاه کرد:امروز لاک می زنم، باید روز خوبی باشه.نان داغ و پنیر و گردو و چای شیرین. دلش هوای تازه خاست،هوای شور دریا را.روسری اش چروک بود،اتو باز هم آب پس داد:دریا باشه واسه یه روز دیگه.تلویزیون را روشن کرد.نشنال جئوگرافیک تنها کانالی بود که پارازیت نداشت.تلویزیون را خاموش کرد:.. به رخت خاب برگشت:وقتی بیدار می شم روز خوبی می شه.وقتی بیدار بشم. 


http://s4.picofile.com/file/7733417311/533961_505838266147585_882025298_n.jpg


نقاشی:Francesca Dafne


نظرات 4 + ارسال نظر
بهنام شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 21:13 http://gahgah.blogsky.com/

پایدار باشی و مانا.

سپاس بهنام جان هم چنین

ادریس یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:10 http://abi-sourati.blogsky.com

اونجا هم گفتم؛خوب بود.
و می دونی که من تعارف و رودربایستی ندارم!

همیشه بهم لطف داری ادریس جان

رضا پاپا چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 21:21

دوستم دست نوشتهاتون رو که میخونم ،حرف دله،ناگفتهایی که باید اینجوری گفت ،دوستم موفق باشی وهمیشه پیروز

سپاس گزارم

مادمازل سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 18:26 http://www.googooligirl.blogsky.com

چه هوس انگیز بود-نوشته ی خودت بود-دوس داشتم جای دختره باشم-
به وب منم سر بزن
فقط نظر بده که بفهمم اومدی
ممنون

مچکرم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد