چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

از حالا دلتنگم

می دونم برای همه مون حداقل یک بار، پیش اومده که نسبت به چیزی یا کسی به شکل دیوانه واری احساس علاقه کنیم.

این موضوع به خودی خود،اصلن نگران کننده نیست،حتا می تونه میزان عشق به زندگی را در ما بالا ببره و اجازه نده به سادگی نا امید بشویم.

این علاقه ی مفرط ،ذهن ساده لوح و زودباور ما را می فریبه و بهش تفهیم می کنه که:حضور من(یعنی همون آدم یا شی)همیشگیه و هیچ وقت ترکت نمی کنم!

فاجعه وقتی شروع می شه که ذهنت متوجه بشه هر شروعی یک پایانی داره و هیچ چیز ابدی نیست!

امروز پیش کسانی بودم که عاشقانه دوستشون دارم و نزدیک یک ساله که تقریبن هر روز می بینمشون.

شاید به نظر غلو بیاد،ولی وقتی بلاخره ذهنم فهمید که این روزها،روزهاییه که هرگز و هیچ وقت دیگه تکرار نمی شه یا احتمال تکرار شدنش خیلی پایینه،ضعف کردم.

دل پیچه ی شدیدی گرفتم و دلم به اندازه ی همه ی روزهایی که برای هیچ کس تنگ نشده بود،تنگ شد.

اون قدر امروز برام مهم بود که حاضر بودم همه چیزم را بدهم ولی زمان نگذرد.

نمی تونستم ناراحتیم را پنهان کنم،همه فهمیدن که چقدر دلم تنگه و چقدر نبودشون توی زندگیم تاثیرگذار.

خوبی این احساس اینه که می دونی یک طرفه نیست،می دونی بقیه هم همین حال را دارن وقتی بغلت می کنن و مادروار ازت می خوان گریه کنی:گریه کن دخترم،تا آروم شی.

امروز خیلی دلم گرفت.سخته به چیزی، سخت عادت کنی و در عرض چند روز متوجه شی که تا یه مدت طولانی نمی تونی به عشق زندگیت بپردازی.


پ.ن:امروز دو ماه و ده روز از شروع تمرین برای نمایش مثل آب برای شکلات گذشت.بنا به دلایلی(تجهیز نشدن سالن تی تووک و ..) تا اطلاع بعدی تمرین تعطیل شد.


پ.ن۲:برای اختتامیه ی تمرین،یک اجرای نیمه خصوصی داشتیم.اجرایی که انرژی همه ی روزهای خوب با هم بودنمان و غم دلتنگیمان را داشت.

یک انتخاب نو


نوراسی یک مجله ی اینترنتی است که به بررسی و معرفی آثار مدرن و خلاقانه ی هنرمندان جهان می پردازد.

اگر برای عکاسی یا نقاشی یا مجسمه سازی دنبال ایده های نو هستید یا حتا در حال تغییر دکوراسیون منزل هستید،نوراسی می تواند شما را همراهی کند.


من یک نمونه از ایده های این مجله برای نقاشی را با شما سهیم می شوم.


پرتره های دست نویس  توسط شاعر تصویر Anatol Knotek کشیده شده اند. این هنرمند اتریشی با نوشتن حروف و کشیدن شکلهای مختلف بر روی بوم و تکرار این کار، پرتره های منحصر به فردی از ونسان ون گوگ، پیکاسو، باب دیلن و چهره های دیگر خلق می کند. با دقت در این تصاویر، می توانید ظرافت و هنر او را مشاهده کنید.




یک روز معمولی

  فکر می کنم تابستان پارسال نقطه ی عطفی در زندگی من محسوب شود.

شب ها تا ۴-۵ صبح از این دنده به اون دنده می شدم و می خوابیدم و می خوابیدم تا جایی که معده ام هشدار گرسنگی می داد.

ناهار و شام را با هم می خوردم،ساعت ۶ بعد از ظهر.گاهی هم ۷.اشتها نداشتم،فقط می خوردم که معده ام اذیتم نکند.

حوصله ی هیچ کاری نداشتم،نمی توانستم یک فیلم را تا آخر ببینم،حتا خسته می شدم یک صفحه کتاب بخوانم.

این شرایط ناخوب روحی،حاصل سردرگمی دو،سه ماهه ی من بود.

می دانستم راهی که خانواده پیش رویم گذاشته اند،مناسب من نیست.من به دنیا نیامده بودم که داروساز شوم،آن هم در ایتالیا.

اوایل سردرگم بودم،عکاسی را دنبال کردم و نقاشی را ادامه دادم،این بار روی پارچه.


۱۵ تیر سال ۹۰ نیز، می بایست یک روز معمولی باشد.

چرا که دیروزش معمولی بود و سه ماه پیشش هم.

آن روز اجرای نمایش"تنها سگ اولی می داند چرا پارس می کند،مکبث" از گروه تی تووک در فرهنگسرای طوبا بود. تماشای لحظه به لحظه ی این نمایش حالم را دگرگون کرد.

انتظار این همه انرژی و شور را نداشتم.به شدت مجذوب شده بودم و فقط یک حسرت بزرگ مانع می شد که از تماشایش شاد باشم.

به حال ِخوب بازیگرانش غبطه می خوردم.


خیلی پی گیر شدم.چندین و چند کتاب و نمایشنامه از مجید قرض گرفتم و سعی کردم دنیای تئاتر را بیشتر بشناسم.

ولی می دانستم تا با یک گروه کار نکنم،هیچ تجربه ی احساسی ای نخواهم داشت.

شهریور همان سال،تی تووک،یک دوره ی بازیگری گذاشت.

آخرین دوره اش را سال ۸۰ برگزار کرده بود،یعنی ۱۰ سال پیش!

تنها می توانم هیجان آن روزی که در مصاحبه پذیرفته شدم را با روزهای تمرین گروه مقایسه کنم.


حالا که یک سال از آن جریان می گذرد،من به همراه دیگر هنرجویان دوره ی بازیگری تی تووک،حدود یک ماه دیگر اجرا داریم،نمایش مثل آب برای شکلات.