چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

با درد بسـاز چـون دوای تــو مـنم / در کس منگر که آشــنای تو مـنم

امسال (که البته هنوز تموم نشده) سال سنگینی بود.اون قدر که وقتی عکسای یک سال پیشمون رو نگاه می کنم باورم نمی شه فقط یک سال گذشته باشه.بزرگ شدیم.پخته شدیم.

خیلی چیزهای آموختنی که آدم ها توی چند سال یاد می گیرن رو،زودتر تجربه کردیم.خب معلومه که از کوزه همان برون تراود که در اوست.

شاید این ضرب المثل رو جای درستی استفاده نکرده باشم،ولی حقیقت داره.وقتی به طور تناوبی چند تا تجربه ی حسابی داشته باشی،خاهی نخاهی روت اثر می ذاره.آروم می شی،کمتر حرف می زنی،دیگه شلوغ بازی در نمیاری و همه فکر می کنن دلیل گوشه گیریت چی می تونه باشه؟
حتا با شوخی و خنده بهم گفتن خانوم بازیگر انقدر خودتو نگیر واسمون.

آدم ها تغییر می کنن.خیلی زودتر از اون چیزی که انتظارشو داشته باشین.ممکنه حتا یک جمله یا یک کتاب شخصیت کسی رو دگرگون کنه،من هم مستثنا نیستم.

و می دونم که تغییر کردم،خودم حسش می کنم جدا از این که مرتب بهم گوشزد می شه.

من متاسفم.اگه کمتر حرف می زنم،اگه خیلی انرژی نمی دم بهتون،اگه گوشه گیر شدم و اگه نمی تونم خیلی وقت بذارم برای با شما بودن،منو ببخشین.

الان آروم تر از هر زمان دیگه ای هستم.خوبم،باور کنید.با هیچ کس دشمنی ندارم و قصد ندارم هیچ کس رو تحویل نگیرم.کمی صبوری کنید،به ماندانا عادت می کنید.


پ.ن:از همه ی دوستان با محبتی که چای دارچین هوس می کردند،ایستاده و تمام قد متشکرم.

به خصوص از منا نحوی و حامد احمدی عزیز.