عادت داشت.پارچه هایی که در طول سال جمع می شدند، را کنار هم می چید و برای هر روتختی پنج طرح انتخاب می کرد.هر روز بعد از اذان صبح به اتاق کوچک دوخت و دوزی که طبقه ی بالا برای خودش درست کرده بود می رفت و تا بعد از غروب پیدایش نمی شد.هر سال یک روتختی چهل تکه سهم کودکان بزرگش بود.پارسال پست ِ بوداپست آدرس سهیل را پیدا نکرده بود و روتختی برگشت خورده بود.قرار است نوه اش ،دایی سهیل را از فیس بوک پیدا کند و آدرس تازه اش را دقیق بپرسد.امسال سهمش دو روتختی است،فقط امسال.
منا جانم