چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

لولوخورخوره ها

من چند تا ازشون داشتم.

یکیشون بچه دزد بود.مامان بزرگم برای این که من رو بترسونه تا تنها توی حیاط بازی نکنم و نرم سراغ قفس مرغ و خروس ها،می گفت:بچه دزد به دخت فضول همساده ایبرد،توا به تو هم ببره؟

و من می ترسیدم و قول می دادم تنها توی حیاط نرم.

نقل است یک بار که مامانم من رو سپرد به عمه ام و رفت بازار،من بیش از حد تحمل عمه جانم شیطونی کردم و وقتی مامانم برگشت، من رو زیر تخت پیدا کرد که با گریه می گفتم من می ترسم.نمی خوام منو دار بزنن!!(ظاهرن یه دختری خودشو دار زده بوده همون موقع ها،عمه ام از داستانش برای ادب کردن من استفاده کرده!)

ولی معروفترین لولوخورخوره ام یه سر و دو گوش بود که ترفند خانواده ی عزیزم برای حفاظت از من در برابر کوچه بود.

هیبتی دیو مانند با پوستی قهوه ای که دو تا شاخ کوچیک داشت و گوش های مثلثی که توی خواب هام می خواست منو با خودش ببره.

هر چه هم برام توضیح می دادن که یه سر و دو گوش مثل خودمونه،آدمه،من نمی تونستم فراموشش کنم.


روانشناسی امروز مساله ی لولوخورخوره ها رو محکوم کرده ،ولی همه ی بچه های دنیا به نوعی باهاش خاطره دارن، با اسم های مختلف.


http://s1.picofile.com/file/7458638602/220px_Brooklyn_Museum_Here_Comes_the_Bogey_Man_Que_viene_el_Coco_Francisco_de_Goya_y_Lucientes_crop.jpg


پ.ن:شما چطور؟اسم لولوخورخوره ی دوران کودکیتان چی بود؟چه شکلی بود؟



نظرات 8 + ارسال نظر
بهشب شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:38 http://behshab.blogsky.com/

من وقتی بچه بودم از سایه خودم می ترسیدم.مخصوصا شب های سال 67 تا 70 که برق زیاد در اهواز قطع می شد و ما به صورت دسته جمعی دور شمع جمع می شدیم.من پسر تنها و گوشه گیری بودم و از سایه بزرگ خودم که روی دیوار می افتاد می ترسیدم با این جمله معروف" این پسره تو دیوار کیه".
مادر و مادر بزرگ و خواهر بزرگ مرا به شکل خرافاتی از این احوال خارج می کردند،طولی نکشید که من در فامیل معروف شدم،دیگه هیچکی من رو به اسم خودم صدا نمی کردم همه برای اینکه با من شوخی کنند،می گفتند: پسره تو دیوار
مواقعی که من تب می کردم قضیه به شکل جالبی دراماتیک می شد،تخیلات من فراتر می رفت و من احساس قدرت می کردم،مثلا یک بار که تب شدید داشتم به حیاط خانه رفتم و قصد داشتم با دستانم درخت بزرگی را از ریشه بکنم،برادران بزرگم که به این کارهای عجیب من عادت داشتند با زیرکی مرا به داخل اتاق می بردند.
در واقع لولو خور خور ه کودکی من خودم بودم،پسری آرام مرموز و تنها

چند روزی هست که از همه ی اطرفیانم این سوال رو می پرسم.
ولی باید بگم خاطره ی تو از همه شون جالب تر و عجیب تر بود!
پسر مرموز آرام و تنهایی که الان نه آرومه،نه مرموز و به هیچ عنوان تنها نیست!

sepehr یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:10 http://vasvasehghalam.blogsky.com

زیبا بود.. یک نوستالوژی سیال....مثل خودخود مادربزرگ...

وبلاگ بسیار زیبا و بی آلایشی دارید

ممنونم

tr یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:06 http://bookacupofhottea.blogfa.com/

سلام
اسمش
سکرت گاردنه
سمفونی اخر

سلام
ممنونم،واقعن موزیک فوق العاده ایه.

جواد قاسمی دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:49 http://pesaresohrab.blogfa.com/

http://porteghale206.blogsky.com/
این لینک وبلاگ ساجده کشمیری است که لینک کتاب دومش اونجا هستش ولی کتاب اولش چاپ نشر بوتیمار بود

بسیار ممنونم.
همچنین بهتون تبریک می گم بابت شکل چندم از منی

ادریس چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:58 http://abi-sourati.blogsky.com

"دادا کَــلاکِــه" وحشتناکترین لولوخورخوره اون زمانای ما بود.البته من خیلی دوس داشتم ببینمش ولی موفق به دیدارش نشدم...


خب خدارو شکر!

رهی جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:47 http://derica.blogfa.com

مارو از (حسن کلاه سفید)و (جوال اوشن) می ترسوندند که از دومی بیشتر وحشت داشتیم...

الهه پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 23:26 http://www.bowbow-lolokhorkhore.blogfa.com

راستش از نظرمن انسان توی زندگیش یه لولورخورخوروجودداره که بایدحتمااونوبشناسه وباهاش مبارز کن اماماکه پیداش کردیم امانتونستیم دربرابرش پیروزشیم امامن امیدوارم ی روزی من پیروز میشم

میلاد دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 20:23

زمان ما یه پیرمرد بود که بهش میگفتن ریش سفید و کلا توی کوچه پرسه میزد تا ما بیایم بیرون ما رو تو گونی بکنه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد