چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

چای ِدارچین

از مِهر می نویسم

دوست آذربایجانی ام ما را ببخش


   ببخش که صفحه ی همه ی شبکه های اجتماعی پر شده از انواع لینک های کمک های نقدی یا ترغیب به اهدای خون.

حتا از صحبت های اهل قدرت هم نمی گذریم و هر کداممان به شیوه ی خود نقدشان می کنیم.

ببخش که در حین جمع کردن پتو و دارو و غذا می خواهیم ثابت کنیم سگ نجس نیست و باز هم می خواهیم ثابت کنیم هلال احمر و سازمان های مربوطه کاری از پیش نمی برند.

و تو معلوم نیست الان هنوز زیر آوار خانه ات ماندی یا در  جست و جوی خانواده اتی.

و ما باز خبرها را به اشتراک می گذرایم به امید پیدا شدن فردی قوی تر از ما تا هم خون بدهد و هم کمک مالی کند و هم بداند سگ نجس نیست.

ما را ببخش دوست آذربایجانی من

ما هنوز درگیر پیدا کردن انسانیت از دست رفته امانیم.هنوز پر از کینه ایم،پر از حسادت،پر از میل درونی زمین زدن اطرافیانمان.

ببخش که کمک هایمان ناشی از جوگیر شدن است و چند روز بعد باز به این و آن تهمت می زنیم و دزدی می کنیم و به انسانیتی که این قدر بهش افتخار می کردیم ،پوزخند می زنیم.


به دل سوزاندن جماعت ما دل نبند..


http://s1.picofile.com/file/7468043973/268752_423131634399889_36101549_n.jpg



مادربزرگ

ـ شب بخیر مامان جون


ـ عاقبتت بخیر دخترم.



پ.ن:عاشق ادبیاتشم.

ما ۴+۱ نفر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

لولوخورخوره ها

من چند تا ازشون داشتم.

یکیشون بچه دزد بود.مامان بزرگم برای این که من رو بترسونه تا تنها توی حیاط بازی نکنم و نرم سراغ قفس مرغ و خروس ها،می گفت:بچه دزد به دخت فضول همساده ایبرد،توا به تو هم ببره؟

و من می ترسیدم و قول می دادم تنها توی حیاط نرم.

نقل است یک بار که مامانم من رو سپرد به عمه ام و رفت بازار،من بیش از حد تحمل عمه جانم شیطونی کردم و وقتی مامانم برگشت، من رو زیر تخت پیدا کرد که با گریه می گفتم من می ترسم.نمی خوام منو دار بزنن!!(ظاهرن یه دختری خودشو دار زده بوده همون موقع ها،عمه ام از داستانش برای ادب کردن من استفاده کرده!)

ولی معروفترین لولوخورخوره ام یه سر و دو گوش بود که ترفند خانواده ی عزیزم برای حفاظت از من در برابر کوچه بود.

هیبتی دیو مانند با پوستی قهوه ای که دو تا شاخ کوچیک داشت و گوش های مثلثی که توی خواب هام می خواست منو با خودش ببره.

هر چه هم برام توضیح می دادن که یه سر و دو گوش مثل خودمونه،آدمه،من نمی تونستم فراموشش کنم.


روانشناسی امروز مساله ی لولوخورخوره ها رو محکوم کرده ،ولی همه ی بچه های دنیا به نوعی باهاش خاطره دارن، با اسم های مختلف.


http://s1.picofile.com/file/7458638602/220px_Brooklyn_Museum_Here_Comes_the_Bogey_Man_Que_viene_el_Coco_Francisco_de_Goya_y_Lucientes_crop.jpg


پ.ن:شما چطور؟اسم لولوخورخوره ی دوران کودکیتان چی بود؟چه شکلی بود؟



به عصا نیست

اَه.برو آنور تر.

می خواهم کودکی پنهان شده ام را ببینم.


http://s3.picofile.com/file/7457351719/580911_487400094604750_1569180676_n.jpg